بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یه بار سر کلاس دانشگاه حواسم نبود داشتم به شدت داخل کیفم کنکاش می کردم . همه وسائل رو ریخته بودم بیرون یهو دیدم نوار بهداشتی دستم ردیف اول ،روبه روی استاد
من به آمار زمین مشکوکم ، اگر این سطح پر از آدمهاست ، پس چرا دل این همه تنهاست؟!!!!!
چند وقت پیش مادر بزرگم تو بیمارستانی که من کار می کنم بستری بود و حالش هم اصلا خوب نبود و معمولا فامیل ها به من پیام می دادند که حال مامان بزرگ را بپرسند یک روز من مرخصی بودم و اما هر کسی اون روز تماس می گرفت نگفتم که من مرخصی هستم می گفتم خوبه . وضعیتش ثابته تغییری نکرده . خلاصه عصر اون روز مامانم بهم زنگ زد و گفت مادر بزرگ صبح اون روز فوت شده است و زمانی که مامان بزرگ خدا بیامرزم فوت شده بوده من با اعتماد به نفس به همه گفتم خوبه . خدا را شکر . وضعیتش ثابته
یه بار با دوستم سوار ماشین پدرش شدم. باباش برگشت بهم گفت شما خوبی دخترم؟ منم گفتم بله خوبم تو چطوری؟! ادبم تو حلق داعش ولی سهوی بود انقدر خجالت کشیدم بعدش خخخ
به خاطر گناهی که باهاش امتحان نشدی کسی رو سرزنش نکن... شاید اگر تو جای اون بودی گناهکار بزرگی میشدی