داستان کلی اینه که عامر، چنگیز و علی سه تا دوست خیلی صمیمی بودن، از برادر نزدیک تر.
آیسان نامزد عامر بوده و هر دو عاشق هم. آیسان و علی و چنگیز بنا به دلایلی با هم دست به یکی میکنن و از یه قمار خونه مبلغ هنگفتی دزدی می کنن، آیسان به خاطر بیماری خواهرش که برای درمانش به پول احتیاج داره و علی و چنگیز به خاطر طمع پول و رویاهاشون.
شب حادثه آیسان با عامر بوده و همون شب باردار می شه، علی و چنگیز دزدی رو انجام میدن و آدم هم میکشن در این دزدی و بعد دزدی رو می اندازن گردن عامر و آیسان با وجود عشقی که به عامر داشت ولی به خاطر بیماری خواهرش تو دادگاه علیه عامر شهادت می ده. عامر به 30 سال حبس محکوم میشه، آیسان بعدش می فهمه بارداره.
خلاصه که چنگیز با آیسان ازدواج می کنه( زمانیکه عامر تو زندان بوده) و به هیچ کس نمیگه بچه اش از عامر بوده و چنگیز فکر میکنه بچه برای اونه. این سه تا (آیسان، چنگیز و علی) با پول های دزدی خیلی پولدار میشن، هتل می زنن و عامر هم که تو زندانه همش به این فکر می کنه که چرا عزیزترین کسانش بهش خیانت می کنن.
چند سال بعد از حبس عامر، درگیری تو زندان پیش میاد و همه فکر می کنن عامر تو درگیری میمیره، ولی در حقیقت اون به جای کسی که عفو بهش خورده از زندان میاد بیرون، چهره اش رو تغییر می ده و برای انتقام با یک هویت جدید وارد زندگی این سه نفر می شه ( حتی خودش هم نمیدونه بچه آیسان از اونه) و حالا دنبال نقطه ضعف های این سه تاست که از اونها انتقامش رو بگیره ولی همچنان عاااشق آیسانه و ظاهرا آیسان هم هنوز فراموشش نکرده.