2726
From وقتی عکسهای نوزادی فرزندم را میبینم،چقدر ذوق میکنم.خدای من؛او در شش ماهگی چقدرناز و تپلی بوده،خنده های بدون دندانش چقدر دوست داشتنی اند.ولی چرا آن زمان،من اینها را ندیدم؟ یادم هست هر روز دعا میکردم که زودتر راه بیفتد،پس چرا وقتی این اتفاق افتاد آنقدرها هم خوشحال نشدم؟ آهان،یادم آمد.......... آنموقع همه فکر وخیالم این بود کی میشود زبان باز کند و برایم حرف بزند.الان وقتی صدای ضبط شده اش را گوش میکنم چقدر میخندم،یعنی این کودکی که کلمات را برعکس و بامزه ادا میکرده فرزند من بوده؟!پس من چقدر زود به آرزویم رسیدم؛آرزوی صاف و صریح حرف زدنش!. یادم می آید در چهارسالگی،روزی چند بار لباسهای مختلفش را می آورد و از من میخواست آنها را برایش بپوشم،و من چقدر از این کار عصبی میشدم،چقدر غر میزدم به جانش.ولی چرا الان که عکسهایش را میبینم با آن لباسها اینقدر با مزه است؟! خدایا!!!!! من آن زمان کجا بودم؟چرا لذت آن لحظات یادم نیست؟ وااااااای خدای من؛نکند روزی بیاید که با دیدن عکسهای شش سالگی اش حسرت بخورم...... نه....دیگر نمیگذارم این اتفاق بیفتد،دیگر از لحظه لحظه زندگی با فرزندم لذت خواهم برد،دیگر به خاطر کارهای بچه گانه اش اعصابم را درگیر نمیکنم،دیگر به او سخت نخواهم گرفت که باید غذایت را تمام بخوری،دیگر در مهمانی ها از او نمیخوام مثل مجسمه یک گوشه بنشیند،دیگر او را بخاطر آب بازی و خیس کردن لباسهایش تنبیه نخواهم کرد. میخواهم منم دوست شش سالگی اش باشم.میخواهم خودم هم پا به پایش بچگی کنم.با زبان بچه گانه ام چیزهایی که لازم است را برایش بگویم. قطعا او از همزبانی با یک دوست بیشتر لذت خواهد برد تا یک مادر....
آنجا که عشق فرمان میدهد محال سر تسلیم فرود می آورد ❤


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
خوشحالم پسندیدین . البته بچه من یکسال و نیمشه این متنو خوندم خوشم اومد گذاشتم که وقتمونو از دست ندیم تو بزرگ شدن گلای زندگیمون
آنجا که عشق فرمان میدهد محال سر تسلیم فرود می آورد ❤
نانازی من . منم همینطور دخترم خوابه دلم براش تنگ شد . چون باردارم چند هفتس تصمیم گرفتم بیش از حد بهش محبت کنم تا وقتی اون بچم به دنیا اومد حسرت نخورم که بچمو دعوا کردم یا بدرفتاری کردم . گذاشتم تربیتش برای بعد از بچه دیگم که با هم تربیتشون کنم تا تنهایی غصه نخوره . اصلا برام مهم نیس بریزه بپاشه بشکنه کثیف کنه میخام دو سه سال راحت باشه تا بعد دوتاییشونو با هم با مهربونی تربیت کنم نه دعوا و چش غره رفتن .
آنجا که عشق فرمان میدهد محال سر تسلیم فرود می آورد ❤
جالب بود.منم دلتنگ روزهای نوزادی پسرم. شدم.راستی خانم نازنازی عزیز خوبی؟شما. کرج بودید منو یادته؟قراربود با کرجیها بیشتر باهم باشیییم اما نمیدونم چراااا کسی نیست
خدا جونم تنها امیدم تو هستی. یک کوچولوی سالم وناز بهم بده
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز