2726
زمان دانشجویی یه قسمت از مسیر رو مجبور بودیم با مینی بوس بریم من با یکی از دوستان ساده ترسوم بودم همین جور که تو راه بودیم.دیدم دوستم معذبه گفتم چی شده گفت احساس میکنم یه چیزی زیرمه!!!!!!!!! بعد رفت جلو من دیدم پای یه نفر که کفششو در اورده و با جورابه از لای صندلی اومده بیرون منم که خیلی شاکی شدم دست کردم تو کیفم و یه چاقوی کوچولو که هم اندازه ناخن گیر بود در اوردم و جاتون خالیییییییی محکم زدم رو پاش طرفم نمیتونست داد بزنه فکر کنم از درد بنفش شده بود... خلاصه این یکی و من ادبش کردم...
حالا منتظر خاطرات شمام
خوش به حال انارها و انجیرها..... دلتنگ که می شوند..... می ترکند.

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

تو دانشگاهمون سرویس داشتیم

یه روز که خیلی دیر شده بود و سرویس هم داشت میرفت من با عجله سوار شدم از این بنز قدیمیا بود. عقب دخترا میشستن و جلو پسرا که اغلبشون هم وایمیستادن.
لاستیک کف اتوبوس اومده بود جلو و من پام رو رو نوک لاستیک به هوای پله گذاشتم و ...............
دراز کش کف اتوبوس جلو پای پسرا افتادم
چشمتون روز بد نبینه...............
البته من با اعتماد به نفس بالا پاشدم و خودم رو تکوندم و کلی غر به جون راننده زدم
بلند بلند
معجزه خدا ... عشقهای زندگیم
2728
والا چی بگم فکر کنم توتاکسی واون هم دوران دانشجویی همه خاطره از این دست باشه..راستش خاطره ی من یکم عجیبه ..من خیلی صفر کیلومتر بودم البته ماله دوران جوانی یکروز نشسته بودم تو تاکسی یک پسری اومد سوار شد کنار من نشست و کنار اون پسره یک مرد میانسال .خلاصه بگم از بخت بد من اون پسره خیلی عوضی بود دست کرد تو جیبش یک ورقه دراورد میخواست بده بمن من هم که یخ کرده بودم محل نزاشتم ولی اون سماجت وسماجت و هی فشارم میداد ومن که خیلی ترسیده بودم صدام در نمیومد..تا اینکه اون مرد میانساله یهو شروع کرد به داد زدن و هوار که اینجا داره بی ناموسی میشه وتاکسی رونگه داشت وخلاصه بلوایی شد وکلی فحش وبد و بیراه می گفت ونمیزاشت از تاکسی پیاده شیم من دیگه اشکم دراومد هرچی میگفتم بابا من نمی شناسم اینوفایده نداشت که ..خلاصه دست پسره روگرفته بود داد میزد ومردم جمع شدن وگفت میبرمتون منکرات ...مرتیکه عوضی به من نگاه هم نمیکرد ببینه من چقدر سروساده بودم ..خلاصه من هم گفتم اگه وایسم یک دقیقه دیگه پروندم سیاه میشه ..آخ فراری کردم از صحنه دیدنی ..که تا حالا بهش فکر میکنم چارشاخ میمونم ...زدم به کوچه ها وپس کوچه ها ...نمیدونید چه بسرم اومد هلاک شدم اون روز به خدا ...آش نخورده ودهن سوخته ..شانس نداشتیم دیگه
من معمولا با اتوبوس به دانشگاه میرفتم.یه بار چون عجله داشتم سوار تاکسی شدم.ولی جلوی در دانشگاه نتونستم به راننده بگم نگه داره.چون لکنت دارم واون لحظه هم شدیدا دهنم قفل کرد.هرچه قدر سعی میکردم بگم که نگه دارین دهنم باز نمیشد.خلاصه بالاخره تو یه بیراهه پیاده شدمو بعد 1 ساعت خودمو پیاده به زور به دانشگاه رسوندم.گریهههههه
به نقد از یکی از دوستان:
یه روز در راه برگشت از دانشگاه تو مینی بوس بوده که یه پسر هی از صندلی پشتی کرم میریخته اینم اعصابش خورد میشه و بلند میشه با کلاسور میخوابونه تو سر پسره...خلاصه دعوا بالا میگیره این دختره هم رزمی کار بوده و طرف مارمولک...حالا رانده بی شعور نمیکنه طرف دختره رو بگیره همونجا وسط راه دوتاشونو پیاده کرده و ایناهم همینجور به جون هم افتادن تا آخر خسته شدن و هر کدوم جدا ماشین گرفتن و رفتن...عجباااااا
خوش به حال انارها و انجیرها..... دلتنگ که می شوند..... می ترکند.
منم یک زمانی میرفتم کلاس زبان موقع برکشتن از میدان ولیعصر با تاکسی میامدم سر تخت طاوس
اون زمان 2نفر میتونستن جلو بشینن
یک اقای جلو بود و 3 تا بشت من هم کفتم مستقیم تاکسی ایستاد منم مجبور شدم بشینم جلو کمی که بالارفتیم احساس کردم یک دستی تو بهلوم هستش
منم نامردی نکردم یک سنجاق قفلی که تو کیفم بود در اوردم کردم تو دست یارو که بشتم بد خلاصه یهو داد زد اخ منم کفتم اقای راننده این اقا میخواد بیاده شن
وقتی امد بایین او دوتا بشتی امدن بایین تا خورد زدنش بیجاره تا مردم بریزن از زیر مشت ولکد بیارنش بیرون هنوز سوزن تو دستش بود
و رانند تاکسی هم منو مجانی تا دم خونمون اورد خیلی ترسیده بودم
میدونی خنده های شیرینت من رو به زندگی امیدوار میکنه و نگاه زیبات به من امید زندگی میده .
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730