عموی من شدیدا دیکتاتوره در حدی که به بچه هاش اجازه ازدواج نمیداد الان یه دخترش پنجاه سالشه مجرده یه دخترش یواشکی با یه پسره بود و ازش بچه دار شد مجبور شدن بهش بدن تا بچه بی پدر نشه اما بچه ش مرد....حالام به خاست عموم جدا از شوهرش تو خونه پدری زندگی میکنه و فقط عیدا میره خونه خودش پسرشم نافرمانی کرد و تو سن حدود چهل سالگی با همکارش ازدواج کرد اوایل طردش کردن اما با پا درمیونی فامیل عروسشونو مثلا پذیرفتن....بچه هاش میگن حلالش نمیگنیم اما شدیدا ازش میترسن
اسرار نهان را نه تو دانی و نه من....