من اصلا یادم رفته بی تجربه هم بودم همش واسه کمبوده خابم غر میزدم.لذت نبردم به اسونی هم یادم نمیاد چکارا میکرد .. بعضیا ماشالا خوب یادشونه کی راه رفت کی نشست کی .... من خیلی خنگم
بارانه جون بچت الان چند سالشهه؟؟
من ۱۸سالگی باردار شدم نوزده سالگی پسرمو به دنیا اوردم دست تنها هم بودمم فقط یادم میاد حسرت یه ساعت خواب شبو داشتم واقعا داغون شدممم پسرم خیلییی شیکمو بود هر نیم ساعت پا میشد شیر میخورد روزا هم همش شیر میخورد واقعااا افتضاح بود اون روزا یادمم میاد اما نمیخوام یادش بیوفتم نوزاد شیکمو خیلییییییییی بده
کاش یه جا یادداشت میکردی همه اتفاقای مهم زندگیشو.
۴ سالشه
همش میگم روزا باهاش چکار میکردم چرا یادم نمیاد چطور باهاشش خیابون میرفتم اخ
همه کم و بیش همینن مخصوصا بچه اول
منم همین طور الان پسرم 8 سالشه
منم همش میدادم باباش ببره خیابان حتی با هم میرفتیم من تو ماشین مینشستم حیف ولی میگم خوب اون روزا خسته و افسرده بودم مرض که نداشتم
قبول داشته باشید بچه اول سخته یکهو از ازادی و خاب رها میشیم میگن صبر ادم وتسه بچه دوم بیشتره
شیوا جون فکر کنم پسر من و دختر بزرگت با هم همسنن دختر شماهم ۸۹بود؟؟؟
افسانه باران فروردین 90 ه
من که فعلا دوسالشه یادمه ولی فکر کنم بعدا یادم بره
مینویسم تو یه دفترچه ایی برای خودش توضیح میدم همه چی رو که بعدا بدم بخونه
خوب شد یادم افتاد خیلی وقته ننوشتم باید برم سراغش
مینویسم تو یه دفترچه ایی برای خودش توضیح میدم همه چی رو که بعدا بدم بخونه
خوب شد یادم افتاد خیلی وقته ننوشتم باید برم سراغش
مـــــــن! وقتی بچه های فامیل خاطره تعریف میکنن همش با شور و شوق میگم منم بودم؟! بعد مثلا اونایی که حتی چند سال ازم کوچیکترن با جزییات تعریف میکنن که بودی و اینا! خیلی کلی و کم یادمه
منم یادم نمی یاد. فکر کنم فشار بی خوابی و افسردگی باعثش این مسئله است و من برای این روزها دفتر خاطراتی داشتم که همه کارهای خودمو و بچه رو توش نوشتم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
