سلام نسا خانم صبح بخیر به نظر من یه نسخه رو نمی شه واسه همه پیچید اما اگه بخوام تجربه خورمو بگم، باید بگم که شوهرم مرد آرومیه وقتی سر یه چیزی بحثمون می شد من راحت حرفامو میگفتم و متهمش می کردم و خیلی راحت از افکارم و اینکه تو اون موقعیت چه حسی بهم دست می داد حرف می زدم، چند بار این اتفاق افتاد و شوهرم هم ازم معذرت خواهی می کرد ولی همش لا به لای حرفاش به من می گفت من مثل تو نمی تونم صحبت کنم برای همین تو راحت منو محکوم می کنی، تا اینکه دفعه آخر اصلا حوصله شنیدن حرفامو نداشت و گفت بازم مثل همیشه تقصیر منه؟ منم هیچی نگفتم و باهاش قهر کردم اونم برخلاف همیشه نازمو نکشید و دو روز قهر بودیم.تو این دو روز به اتفاقات یک سال گذشته فکر کردم و دیدم شوهرم چقدر از حرف زدن با من خستست چون هیچ وقت هیچ نتیجه ای نمی گیره بعد دو روز آشتی کردیم و من بهش گفتم خیلی از دستت ناراحتم دو روزه نمی گی چی شده گفت من خیلی خوابم میاد بوسیدمشو گفتم دلم برات تنگ شده بود. گفت که منم همینطور اگه باهات حرف نزدم نمی خواستم دوباره بحث کنیم. دیگه من چیزی نگفتم و بازم بوسیدمش، می خوام بگم اگه اینجوری شد بیشترش تقصیر خودم بود من شوهرمو به جایی رسوندم که دیگه حوصله شنیدن حرفامو نداره.می خوام تو بحث بهش اجازه حرف زدن بدم و حالت تهاجمی نداشته باشم تا اونم راحت حرفشو بزنه