این جا چیزی نمی فروشیم، فقط خریداریم، خریدار دل هایی که خداوند را ندیده نمی پرستند، دل هایی که عاشقانه در پی سخنی از حضرت حق نشسته و چشم به بارقه ی رحمتش دوخته اند.
امروزه مطالب بسیاری از روانشناسی تربیت و اخلاق از نوسیندگان غربی و شرقی، حتی روحانیون، منتشر و به عرض سمع همه رسیده است اما کمتر اطلاعات خام از مبانی اعتقادی و اخلاقی اسلام را به قضاوت عقل خود اندیشیده ایم.
ان شاء الله به کمک همسر عزیز تر از جانم در این نیتم تا بتوانم با بیان برخی از مبانی اسلام در زمینه ی اخلاق و تربیت، روایات و مطالبی را پیرامون تربیت و رشد و اخلاق همسر داری و معضلات اجتماعی را به پای نقد و نظر نشانده و در فضایی صمیمی و دوستانه، فارغ از بحث های سیاسی و تعصبات دینی مذهبی، ملی و ملیتی، عقل و تجربیات خویش را قاضی و باحث باشیم.
خوشا که این نیت خیر در شب ولادت کریم اهل بیت رقم خورد.
ما را با فطرت پاکتان، عقل عاقلتان، تجربه های تلخ و شیرین و نوشته های زیبایتان یاور باشید.
اونقدر که اجنه از دست ما ها "انسان زده" میشن ماها جن زده نمیشیم !!
یک مسأله ی ساده ی دوستتون رو با این مسائل سخیف و بی ارزش پیچیده نکنید این حرفهای جاهلانه میتونه زندگی یک خانواده رو به هم بریزه ! خیالتون راحت از این خبرها نیست
اگر هم منظورتون از "جن زده" همین وسوسه ی شیطان هست ؟ پس نه فقط دوستتون ، که من و خیلی های دیگه بدجوری جن زده ایم نه تنها جن زده ، "خرافات زده" ، "عقل گریز" زده و ...
زرارة بن اوفى گفت حضور امام چهارم علیه السلام رسیدم، بمن فرمود اى زراره؛ مردم در زمان ما شش طبقهاند شیر، گرگ، روبا، سگ خوک، گوسفند ...
پادشاهان چون "شیرند" که هر کدام آنها میخواهند غالب باشند و مغلوب نگردند،
بازرگانان شما "گرگند" هنگامى که میخرند بدى کالا را میگویند و چون میفروشند از آن تمجید میکنند
"روباه" آن کسانیند که بنام دین نان میخورند و آنچه را بزبان شرح میدهند در دل خود قبول ندارند.
"سگان" مردمان بدزبان و فحاشند که چون سگ با زبان خود مردم را میگزند و مردم از ترس نیش زبان آنها را احترام میکنند.
"خوک" آن عیاشان و خوشگذرانان هستند که به هر هرزگى و ننگى خوانده شوند میپذیرند
"گوسفند" مؤمنان رنج کشند که موى آنها را میبرند و گوشت آنها را میخورند و استخوانشان را خرد میکنند، چه کند گوسفندى میان چنگال شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک؟؟!
وَ أَوْفُواْ الْکَیْلَ إذَا کِلْتُمْ وَ زِنُواْ بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً و چون با پیمانه داد و ستد کنید ، پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست وزن کنید ، که این بهتر و سرانجامش نکوتر است . نکته ها * ? قِسطاس ? مرکب از دو کلمه ? قسط ? به معنای عدل و ? طاس ? به معنای کفه ترازو است . 1 * در حدیث آمده است : امام معصوم ، نمونه و مصداق ? القسطاس المستقیم ? در جامعه اسلامی است .2 * رعایت حقوق مردم در معاملات ، چنان مهم است که بزرگ ترین آیه قرآن 3 مربوط به آن و سوره ای به نام ? مطفّفین ? در نکوهش کم فروشان نازل شده است . محور دعوت بعضی پیامبران ، همچون حضرت شعیب نیز ترک کم فروشی بوده است .4 پیام ها 1- بازار مسلمانان باید از تقلب و کم فروشی به دور باشد : ? اوفوا الکیل ? ؛ 2- پر کردن پیمانه ، از نمونه های وفای به پیمان است که در آیه پیشین گذشت ؛ زیرا معامله ، نوعی معاهده است : ? اوفوا بالعهد . . . اوفوا الکیل ? ؛ 3- ترازو و وسایل سنجش و محاسبات تجاری ، باید سالم و دقیق باشد : ? و زنوا بالقسطاس المستقیم ? ؛ 4- دقت در ترازو ، توزین و محاسبه ، عامل خیر و برکت است ، چنان که کم فروشی ، خیر و برکت را می برد : ? ذلک خیرٌ ? ؛ 5- فلسفه فرمان های الاهی ، خیر خود انسان هاست نه نیاز خداوند : ? اوفوا … وزنوا … ذلک خیر ? ؛ 6- درستکاری اقتصادی ، برتر از کسب مال ازراه کم فروشی است . نتیجه داد و ستد درست و رعایت حقوق مردم ، به خود انسان بر می گردد ، چون ایجاد اعتماد می کند ؛ ولی کم فروشی و نادرست بودن میزان و حساب ، جامعه را به فساد مالی سلب اعتماد می کشاند . پس پایان و پیامد خوب ، در گرو درستکاری است : ? ذلک خیر ? ؛ 7- کسب صحیح ، موجب خوش عاقبتی است :? احسن تأویلاً ? (کم فروش گر چه به سود موقت می رسد ، ولی از دست دادن اعتبار دنیوی و فراهم شدن عذاب اخروی ، کار او را بد فرجام می کند . )
حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله قبل از این که به مکه تشریف فرما شوند، به مسلمین امر کردند در مکه به کسى صدمه و آزار نرسانند مگر کسانى که با آنها در معرض مبارزه در آیند، جز چند نفر که قبلا پیغمبر را اذیت کرده بودند و در مجامع و محافل او را هجو و ناسزا گفته بودند، که از آن جمله مقیس بن صبابة، و عبد اللَّه بن سعد بن ابى سرح، و عبد اللَّه بن خطل، و دو نفر کنیز آوازه خوان که اشعارى را در اجتماعات قریش در باره پیغمبر میخواندند. این دو نفر خواننده ظاهرا در جنگ احد هم هجو و ناسزای پیغمبر میکردند. (ترجمه اعلام الوری، ج1، ص 162 و بحار الانوار ج21، ص 111)
این به خوبی نشون میده که همون طور که ترور شخص مجازات سنگین داره، ترور شخصیت و ترور یک عقیده و تفکر به مراتب سنگین تر هست. همیشه جنگ نرم تلفات بیشتری دارد.
در ورای همه این مطالب یک نکته ای خیلی جالب هست؛ گاهی اوقات یک فتنه ای صورت میگیره اما در عوض آن یک دین و یک انقلاب بیمه میشه. اونها سعی میکنن ضربه بزنن اما برعکس موجب میشن دین در رگ و پی جامعه جریان پیدا کنه.
یک "یزید"ی در تاریخ سعی میکند تیشه به ریشه اسلام بزند اما غافل از اینکه وقوع عاشورا اسلام را به اندازه وجود وجدان و انسانیت بیمه میکند. امروز هم همین است، یک جوجه خواننده ی رپ سعی میکند خودش را با مقابله با دین مطرح کند، غافل از آن که جوونای این مملکت بیشتر با آن امام نقی و پاک، آن امام هادی و رهنما آشنا خواهند شد.
امسال عزای امام نقی علیه السلام رنگ و بوی دیگری داشت ...
امام على علیه السلام زنى را دید که مشکى آب بر دوش خود مىبرد. آن مشک را از وى گرفت و همراه او به بردن آن پرداخت؛ و چون از حال زن پرسید گفت: على بن ابى طالب همسر مرا به یکى از مرزها فرستاد و او کشته شد، و چند طفل یتیم براى من برجاى گذاشت. چون چیزى ندارم ناگزیر به خدمتگزارى مردم مىپردازم.
على رفت و شب را به پریشان دلى گذراند. چون بامداد شد زنبیلى پر از خوراکى براى آن زن برد. در راه بعضى از کسان از او خواستند که بردن زنبیل را بر عهده ایشان گذارد، او در جواب گفت: روز قیامت چه کس بار مرا خواهد برد؟
به در خانه زن رفت و در زد، زن پرسید: کیست؟ گفت: من آن بندهام که دیروز مشک را بر دوش کشیدم، در را بگشا که چیزى براى کودکان با خود آوردهام. آن زن گفت: خدا از تو خرسند باشد و میان من و على بن ابى طالب داورى کند. پس داخل شد و گفت: من دوست دارم که به ثواب و پاداشى برسم، میان خمیر کردن و پختن نان و نگاهدارى کودکان، یکی را برگزین .آن زن گفت: من بر پختن نان بیناتر و تواناترم، آن تو و آن کودکان، آنان را سرگرم دار تا من از پختن نان فارغ شوم!
پس آن زن به خمیر کردن پرداخت و على به پختن گوشت مشغول شد، و لقمههایى از گوشت و خرما و جز آن را خرده خرده به کودکان مىخورانید. هر وقت به کودکان چیزى مىداد مىگفت: فرزندم! از آنچه در کار تو گذشته است على بن ابى طالب را حلال کن!
على به روشن- کردن تنور مشغول شد و چون شعله آتش روى او را مىسوزاند مىگفت: اى على بچش! این است کیفر کسى که از بیوه زنان و یتیمان غافل بماند.
در آن هنگام زنى که على را مىشناخت از آنجا گذشت و به زن صاحب خانه گفت: واى بر تو، این امیر المؤمنین است! .. آن زن شرمسار شد و گفت: از تو خجالت مىکشم اى امیر مؤمنان! على در پاسخ او گفت: من باید از تو خجالت بکشم که در کار تو قصور کردهام.
(مناقب2/ 115-116 و الحیاة / ترجمه احمد آرام، ج2، ص: 329)
آخرین نظرات مقام معظم رهبری در باره دکتر شریعتی در کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران نوشته رسول جعفریان منتشر شد.
در چاپ ششم کتاب رسول جعفریان و در پاورقی چند صفحه از کتاب، نظرات مقام معظم رهبری در باره مرحوم شریعتی منعکس شده است که اختصاصا برای نویسنده کتاب ارسال شده و مطالبی است که حضرت آیت الله خامنه ای به هنگام مطالعه چاپ سوم کتاب "جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران" در حاشیه کتاب نگاشته اند.
رسول جعفریان در چاپ ششم این کتاب ضمن انجام اصلاحات و افزودن مطالب جدید، نظرات مقام معظم رهبری را نیز در پاورقی کتاب افزوده است. هرچند ظاهرا این کار با رضایت دفتر رهبری انجام نشده است، اما در شناخت آخرین قضاوتهای رهبر معظم انقلاب در چند موضوع اختلافی پیرامون شریعتی بسیار مفید است.
عمده ترین مواضع رهبری که قابل تامل است و می تواند در مورد شریعتی دفاعیه به حساب آید، به دو موضوع زیر مربوط است:
1 – بحث نامه نگاری شریعتی به ساواک و نوع تعامل وی با رژیم شاه در این زمینه رسول جعفریان دو نظر را مطرح می کند: نخست نظر سید حمید روحانی که دکتر شریعتی را عامل رژیم معرفی می کند. دوم کسانی که شریعتی را عامل رژیم نمی دانند اما معتقدند که شریعتی و رژیم شاه در چند حوزه از جمله در برخورد با مسائل اجتماعی، روحانیت، مارکسیسم و ...، دارای وحدت نظر و همسویی فکری بوده اند.
در این زمینه مقام معظم رهبری با هر دو نظر فوق مخالفت می کنند و بر نظری تاکید می کنند که مطابق آن، نامه نگاری به ساواک و انتخاب محتوای خاص در این نامه ها، یک تاکتیک به قصد فریب دستگاه حکومت شاه تلقی می شود.
مقام معظم رهبری در این باره می نویسند:
به نظر من و با شناختی که از دکتر داشتم، وی تلاش کرد تا از وجود نقاط مشترک خود با دستگاه مانند ضدیت با مارکسیسم و انتقاد از روحانیت استفاده کند و ساواک را درباره خود به طمع بیندازد و در واقع آنها را فریب دهد و موفق شد. شاکله او با نوکری ساواک سازگار نبود. حداکثر این بود که وی اهل خطر کردن در مبارزه با دستگاه نبود و مایل بود در حاشیه عرصه مبارزه قرار داشته باشد ... در سال 54 که من از زندان آمدم، و همه به دیدن من می آمدند، او به منزل من نیامد و برای دیدار من منزل جوانی از دوستان مشترکمان را معین کرد و چند ساعتی با هم بودیم (آن جوان فرحبخش بود که به من و دکتر ابراز ارادت می کرد).
2 – انتقادهای تند استاد مطهری از شریعتی دومین موضوعی که در این کتاب از حاشیه نویسی های مقام معظم رهبری منعکس شده است، مربوط به قضاوت تند و همراه با سوءظنی است که نسبت به دکتر شریعتی در نامه استاد شهید مطهری به حضرت امام خمینی در سال 56 آمده است. بسیاری از افراد طرح این مواضع از سوی استاد مطهری را از سر عصبانیت تلقی کرده بودند و برخی نیز آن را به دشمن شناسی ایشان مربوط می دانند.
در این زمینه هم نظر مقام معظم رهبری متفاوت است و در هر حال قضاوت شهید مطهری در باره شریعتی را نمی پسندند. ایشان در این زمینه می نویسند: نظرات مرحوم شهید مطهری در باره شریعتی – چه در آغاز آشنائیشان که تا دو سه سال از وی به نحو شگفت آوری ستایش می کرد و چه در سالهای بعد که از او به نحو شگفت آوری مذمت می فرمود – غالبا مبالغه آمیز ... بود. در همین مطالبی که ایشان به امام مرقوم داشته، نشانه های بزرگنمایی آشکار است. برخی دیگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهید بهشتی نیز همین نظر را در باره اظهارات شهید مطهری داشتند. (پاورقی صفحه 476 کتاب)
در هر حال نحوه برخورد مقام معظم رهبری با این مسئله و قضاوت منصفانه و حمایت آمیز ایشان از مرحوم شریعتی - ضمن وارد دانستن انتقادهای فکری و اعتقادی به آثار آن مرحوم – می تواند الگوی خوبی برای همگان باشد تا در مواجهه با این متفکران کشور، بزرگی بزرگان انکار نشود ولو آن که در بسیاری از زمینه ها ما با آنان مخالف باشیم و انتقاد کنیم.