شوهرم چندماهه پیش بابام کار میکنه بابام برامون ماشین خریدو حقوقش مثلا ١ تومنه ولی هرروز دستی ازش پول میگیره خیلی.. مامانش گیر داد برو بر خودت پارچه بخر یجا هست قستی میده من قستاشو میدم منم گفتم به شوهرم فشار نیاد مانتو عیدمو بدم بدوزن ولی پارچه هام گرون شد ٢٠٠ تومن شد ٨٠ ایناشو شوهرم داد بقیشو مادر شرهرم بده بعد به من زنگ زده میگه به کسی نگو من پول پارچتو میدم تو از شوهرت بگیر بجاش یچیز دیگه بخر...بعد به همه گفت که اون پولو داده نمیدونم چجوریم به شرهرم گفت که کلی عصبانی بودو باهم دعوامون شد که چرا من رعایت نکردمو پارچه گرون خریدم...خلاصه کلی دعوااا بعد رفتیم بر مهمونی پیش فامیلامون موقع برگشت دختر داییام تو ماشین ما بودن من عمومو دیدم که یکی از فامیلامون که خوشکلم هستو داره میرسونه گفتم اااا عمووو بعد شوهرم یهو گفت ااا چه جلبم هست خوشکلارو سوار میکنه... من میخواستم باهاش اشتی کنم باز ولی این حرفو زد داغ کردم اصلااا از پری شب یه کلمه ام باهاش نحرفیدم خیلی ناراحت شدم