من امروز رفتم. خیلی مزخرف بود. آدم از سرو صدا سرسام میگبره. قطارشو سوار کردم. دخترم از ترس میلرزید انگار تونل وحشت بود. در مجموع بینهایت مزخرف بود و نمی ارزید
با تو از دریاچه ی نور از دل جنگل گذشتم
گفتی هر عشقی میمیره اما از تو برنگشتم
میخواستم تا دنیا دنیاست ما به عشق هم بنازیم
توی مرز ماه و دریا قصری از صدف بسازیم
طوفان گرفت و چه ساده شکستی
اما چشاتو رو بغضم نبستی
عمرم گذشت و هوز که هنوزه
سلطان قلبم تو هستی تو هستی