2410
2553
سلام ممنون میشم ازهمه اونایی که یه روزی مثل ما ناامید بودن اما خداروشکرالان باردارن لطفا زمانیکه

1-منتظربودن برای بارداری و

2-مشگل ناباروریتون رو

3-روشی که باردارشدید طبیعی یا ازروشهای دیگه
خدا جون بابت دخمل خوشگلم ممنونم ازت هیچ وقت اد امید‌خدا نا امید نشید‌
خب قضیه من یک کم فرق میکنه....... ما هم مشکل ناباروری داشتیم و چند سال درمان کردیم.... IUI و میکرو اینجکشن و .... تا اینکه نا امید شدیم: ولی بالاخره با یک معجزه صاحب یه دخل ناناز شدیم که الان چراغ خونه مونه و تقریبا 1 سالشه.......... بد نیست قصه ی ما رو هم بخونید:

http://farzandkhandeh.persianblog.ir/
زمستان است


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ثنا جان منم بعد از 12 سال ناباروری با اولین عمل ای وی اف باردارشدم. الان 2 قلو باردارم. مشکل از هر دوی ما بود.

اگه همسری درمون میشد من تازه درمون می کردم .من خوب میشدم همسری ضعیف می شدن.خلاصه همه دردهای دنیارو داشتم.
پلی کیستیک هستم. فیبروم داشتم. عفونت شدید. چسبندگی لوله ها و غیره.....البته خیلی هم نا امید بودم. دستم هم حسابی خالی بود. می دونی پروسه درمون هزینش بالاست. ولی الحمدلله الان باردارم. اخرین پریودیم 10 اردیبهشت 90 بود.
2456
شاید بخوام بگم 15 ماه منتظر نی نی بودم به نظرتون کمی مسخره بیاد که اومدم بگم منم ناباروری داشتم

ولی خوب منم یه روز تو قسمت ناباروی چرخ میزدم

مشکلمم پلی کیستک بودنم بود

و بعد یکسال هم فهمیدم همسرم کم تحرکی داره

خیلی غصه میخوردم ولی بلاخره خدا جون صدامو شنید

ماهی که حامله شدم ختم قران یه ماهه رو انجام میدادم و ختم سوره مزمل

به لطف خدا جون فقط با خوردن شبی 3 قرص سپرفین باردار شدم

انشالله انتظار هممتون پایان بگیره همین زودی ها
اسامی بچه هایی که به شکرخدا نی نی دارن

1-ساغرجون
2-باران جون
3-اوفلیاجون
4-مامان ارتمیس جون
خدا جون بابت دخمل خوشگلم ممنونم ازت هیچ وقت اد امید‌خدا نا امید نشید‌
خدا به هر کس بخواهد عطا می کند
توکل داشته باشید و همه چیز رو بسپرید به خودش
من وشوهرم از سال 85 ازاین دکتر به این دکتر کردیم ونتیجه نگرفتیم درست زمانی که ناامید شدیم چون ما رو به واحد اهدا معرفی کردند و زمانی که دیگه از همه چیز دل بریدم وگفتم خدایا من تلاش خودم رو کردم کمک کن تا بپذیرم و تحمل کنم
با کمال ناباروری طبیعی باردار شدم الان هفته 6 بارداری هستم و می گم خدایا شکرت کمک کن تا بتونم نگهش دارم .
عزیزان قران بخونید و توکل داشته باشید که خدا از جایی که امید ندارید جوابتون رو می ده
خدایا به همه کمک کن الهی امین
2714
سلام. مرسی از تاپیکت ثنا جون. وقتی دوران ناباروری را طی می کردم دنبال یک نفر می گشتم که بگه باردار شده و امیدوارم کنه.
من 5 سال بعد از ازدواج تصمیم گرفتم باردار بشم که تا یکسال نشد. رفتم پیش یکی از دکترهای خوب شهرمون و بهم کلومیفن و آمپول HCG داد. خودتون دیگه می دونید چه دردسری داره زدن این آمپولا و هی منتظر پری بودن. 6 ماه این درمان را ادامه دادم و هیچ خبری نشد. دکتر گفت باید لاپراسکوپی کنم ترسیدم و نرفتم و دکترم را عوض کردم.
دکتر بعدی که اونم دکتر معروفی بود سونوم کرد و گفت تخمدانهات تخمک می سازه ولی تخمکات باز نمی شه و بیخود اینهمه HCG زدی! ایندفعه کلومیفن بود و آمپول گونال. نتیجش یک بارداری خارج از رحمی شد که مجبور شدم با لاپراسکوپی درش بیارم و بعدم یک دوره 4 ماهه جلوگیری.
رفتم یک دکتر دیگه و اون بهم گفت که کلومیفن احتمال خارج از رحمی را زیاد میکنه و باید لتروزل بخوری با گونال! نتیجه این درمان هم شد یک بارداری پوچ و یک دنیا غصه و ناراحتی. دکتر گفت باید IUI کنم. دیگه راهی برای طبیعی وجود نداره. به شوشو گفتم باید IUI کنیم. قبول نکرد و گفت اگه خدا می خواد ما نی نی نداشته باشیم نباید اصرار کنیم.
داشتم از افسردگی و ناراحتی میمردم. همینطوری که نشسته بودم اشکام راه میوفتاد. تو هر فیلم و سریالی که زن باردار بود دق می کردم. حتی دیگه به ظاهر خودم هم نمی رسیدم. اصلاً با شوشو هم بدشده بودم وهمش دعوا می کردم شاید ازش شرمنده بودم و خجالت می کشیدم. بعضی وقتها حتی به اینکه طلاق بگیرم و برم هم فکر می کردم.
شوشو برای اینکه حالم خوب بشه مجبورم کرد بشینم درس بخونم. گفت درس بخون فوق لیسانس بگیر و بعدش برای همیشه از ایران میریم تا راحت بشی. اونجا دیگه هیچ کس کاریت نداره و راحت می شی.
فقط به خاطر اینکه راهی بود تا راحت تر از ایران برم درس خوندم و قبول شدم. دیگه درمان را ول کردم و چسبیدم به دانشگاه. یکم حال روحی بهتر شده بود چون ساعت زیادی دانشگاه بودم و بعدم توی خونه کارامو انجام میدادم و زیاد وقت نداشتم بهش فکر کنم.
2 سال درسم طول کشید. نزدیک دفاعم خیلی خیلی کار داشتم و تا روزی 7-8 ساعت داشتم پایان نامه تایپ می کردم و کارامو انجام میدادم. تصمیم گرفتم دفاع که کردم دوباره برم دکتر و درمان را شروع کنم تا زمانی که کار رفتنمون درست بشه. رفتم دکتر و گفتم می خوام از دو ماه دیگه که درسم تمام شد بیام برای درمان. الان وقت ندارم. گفت باشه ولی توی این دوماه روزی 3 تا متفورمین بخور و بعد بیا.
همه حواسم رفت به پایان نامه و دفاع. عادت داشتم که وقتی حول میکنم و فشار عصبی رومه پریودام عقب بیوفته. ولی وقتی دیدم انگار حالت تهوع هم دارم آز دادم و در کمال ناباوری مثبت بود.
اینقدر باورم نمی شد که به مامانم هم نگفتم ولی واقعیت داشت. من روز دفاعم یکماهه باردار بودم.
الان هفته 30 بارداریم و خدا شاهده که هر شب و روز هروقت که نی نی توی دلم تکون میخوره برای همه مامانهای منتظر دعا میکنم. و از خدا می خوام که به همه کمک کنه.من هرشب از خدا می خوام که معجزه ای که به من نشون داد را به همه مامانا نشون بده.
باور کنید که تنها دلیلی که باردار شدم غیر از لطف خدا این بود که اینقدر نگران پایان نامه و دفاعم بودم که اصلاً بهش فکر نمی کردم و گذاشته بودمش از ذهنم بیرون تا بعد از درسم. اگه بهش فکر نکنید و برید سراغ کارای دیگه خیلی کمک می کنه.
ببخشید که اینقدر طولانی شد. 3.5 سال بود نمی شد کوتاه تر نوشت.
زندگی راهیست به سوی خدا.....
راهت را به سوی خدا بخند....راهت را به سوی خدا برقص...راهت را به سوی خدا اواز بخوان......
سلام دوستان گلم............من خودم 1 ساله منتظرم چون هم شوهرم مشکل داره و هم خودم
ولی اومدم اینجا تجربه یکی از دوستا م و بگم تا شما هم استفاده کنید
من یه دوستی دارم تو همین نی نی سایت 8 سال بود منتظر بود....یعنی شوهرش اسپرمش خیلی خیلی ضعیف بود با تحرک صفر
تمومه راه های مصنوعی و برای باردار شدن تو این 8 سال امتحان کرده بود از ای یو ای و لاپارا و زیفت گرفته تا هر چی که به ذهنتون میاد.......ولی بی فایده بوده
وقتی اط همه جا نا امید میشن دیگه بیخیال بچه میشن و همینطوری زندگی میکنن که بعد از دو ماه تاخیر به طور معجزه آسایی آزمایشش مثبت میشه...........خدا رو شکر الان یه پسر 5 ماهه داره
خودش میگه چون از همه جا نا امید شدیم فقط و فقط به خدا توکل کردیم و جواب داد
.
.
.
.شما هم مطمئن باشید ما هم یه روزی مامان میشیم ...................فقط نوبتمون نشده
عاقبت در یک شب از شبهای نور کودک من پا به این دنیا نهاد ...آن زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر را نهاد
سلام بچه ها

من هم خودم مشکل داشتم و هم شوشو
خودم مشکل آندومتریوز گرید چهار داشتم
که دکترا گفته بودن با تخمک خودت نمی تونی باردار بشی
شوشو هم مشکل تعداد و تحرک کم اسپرم داشت

خودم انواع و اقسام عملها رو انجام دادم


با لطف خدا
با روش میکرو با تخمک خودم و اسپرم شوشو باردار شدم
الان هم دو ماهم هستش


ان شاءا... خدا به همه اونایی که منتظر نی نی سالم و صالح اند یه نی نی سالم و صالح
عطا کنه
آمین
سلام خانمای عزیز. همتون رو درک میکنم. منم 4 سال نازایی داشتم. انواع دکترها رو رفتم انواع داروها رو مصرف کردم. لاپاراسکپی شدم. دیگه واقعا خسته شده بودم. دلم از همه گرفته بود. تحمل دیدن هیچ زن حامله و بچه ای رو نداشتم. تا دفعه آخر دکتر بهم گفت که لاغر شو و یه بار دیگه آمپول hmg بزن اگه ایندفعه هم جواب نداد دیگه باید بری ivf. منم نا امید از اینکه اگه قرار بود جواب بده که دفعه قبل میداد. لاغر شدم و رفتم آمپولا رو زدم. همش به خدا میگفتم خدا خودت که میدونی تا حالا برای درمان کوتاهی نکردم ولی واقعا دیگه هزینه ivf برام سخته. و در کمال ناباوری همون ماه باردار شدم. میدونید من احساس کردم تا آخرین حد توانایی مالی و روحی خدا امتحانم کرد و جایی که خودش هم میدونست دیگه راهی ندارم معجزش رو فرستاد. خدا رو شکر.
دوستای عزیزم مطمئن باشین که معجزه زندگی همتون بالاخره میرسه. به خدا توکل کنید.
من کاسه صبرم ، این کاسه لبریزه
سوگل جان رژیم گرفتم و شنا هم میکردم اونموقع.
1 ماه که رژیممو به سختی رعایت میکردم هفته ای 1 کیلو کم میکردم ولی بعد که تنبل شدم هفته ای نیم کیلو کم کردم.
من کاسه صبرم ، این کاسه لبریزه
من از دکتر رژیم گرفتم. بر اساس قد و وزن و خوراکیایی که دوست داشتم و نداشتم. من کلا با شیرینیجات میونه ای ندارم. و اون ماه اول قند و شکر و همه چیزای شیرین به کل توی برنامم نبود. یعنی تنها چیز شیرینی که میخوردم خرما بود. که فکر کنم خیلی موثر بود توی کم کردن وزنم. و اگه توی برنامم 12 یا 14 قاشق برنج بود من نصف این مقدار رو میخوردم. در مجموع خیلی هم کم نکردم حدود 6 یا 7 کیلو کم کردم . وبعد که دیدم تنبلی داره میاد سراغم و دوباره دارم زیاد میخورم سریع رفتم آمپولامو زدم که تا دوباره چاق نشدم این مرحله رو هم انجام داده باشم. که خدا رو شکر کار به جاهای دیگه نرسید.
من کاسه صبرم ، این کاسه لبریزه
سلام.مشکل من شاید خیلی هم حاد نبوده ولی مامانای آینده نا امید نشین.من ماه پیش که رفتم دکتر بهم گفت که تنبلی تخمدان دارم.کلی ترسیدم و نا امید شدم.ولی با یه دوره مصرف قرص کلومیفن و یه آمپول هاش سی جی الان باردارم و دکترم گفت فعلا همه چی عادیه.واسه همتون دعا می کنم به خواسته هاتون برسین.شما هم برام دعا کنید که یه نی نی سالم و بارداری بی درد سری داشته باشم.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687