این مردا همشون بلا نسبت شوهرای شما(!) یه جوری غیر نرمالن معصومه جون انقدر از این ظاهرنماییها زیاده،ادم نمیتونه تشخیص بده
پرواز جان، من دوسش داشتم اما هیچ وقت قلبم تالاپ تولوپ نمیکرد به خاطرش(پسرعمومو میگم) اسمشو هیچ وقت عشق نمیذارم
سلام دوستان قصه های شما را که میخونه غصه خودم تازه میشه منم عاشق پسرعموم بودم اما...
ما از سال 73 تا 81 همدیگرو دوست داشتیم و باهم بودیم خانواده ام قبول نکردن هرکدام رفتیم پی زندگیمون اما همون حصرت نرسیدن همیشه تو دلمون وقتی ازهم جدا شدیم همیشه دعا میکردم دیگه هیچ وقت نبینمش اما...
شش سال پیش بطور خیلی اتفاقی یک روز صبح که داشتم میرفتم سرکار در حالی که سه ماهه باردار بودم من که همیشه مسیرمو تا دم در اداره با ماشین میرفتم اون روز خیلی اتفاقی..
شش سال پیش بطور خیلی اتفاقی یک روز صبح که داشتم میرفتم سرکار در حالی که سه ماهه باردار بودم من که همیشه مسیرمو تا دم در اداره با ماشین میرفتم اون روز خیلی اتفاقی.. پیاده رفتم دیدم یه ماشین داره بهم بوق میزنه توجه نکردم چون فکر میکردم مزاحمه [smiley]s/sm_
دیدم صدام کرد نگاهش که کردم میخواستم سکته کنم تمتم دنیا دور سرم چرخید به درخواست او سوار ماشینش شدم و تا در اداره منو رسوندم شمارمو گرفت الانم شش سال از اون موقع میگذره ولی گه گاه ی پیام بهم میدیم
ولی یه ماهی هست که خیلی بیشتر شده...
مامان اراد،ازدواج کرده؟
میخوام بترکونم. آماده اید؟
پسرعموی من که عشق اول و اخرمه, جونمه , عمرمه. ازدواج فامیلی ما خوبیش اینه که شوهرم خییییلیییی هوامو داره بی نهایت تاحالا نشده خداروشکر ازدستش ناراحت شم و خانوادم بفهمن, چون یه حس احترامی بهشون داره و زود از دلم درمیاره. هیچوقتم به چشم برادر برام نبوده اگه روزی با یکی دیگه ازدواج میکرد من میمردم از حسودی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
