2733
2739

سلام بچه ها منم ۲۴سالمه حدودا  دو سال میشه ک عروسی کردم 

به طور کاملا ناخواسته باردار شدم وقتی فهمیدم انگار ک دنیا رو سرم خراب شد دو هفته تمام گریه زاری ک من نمیخوام الان باردارشم الان هفته ۷ هستم یکم آروم شدم ولی هنوزم عین دیونه ها میمونم هرکاری میکنم بپزیرم نمیتونم ناشکر نیستم فقط تو شوکم انگار ک خودم بچه ام هنوز 

سلام 

منم بچه دومم رو ناخواسته باردار شدم،کلی گریه و زاری کردم چون دلم میخواست پسر باشه حتما،الان توی هفته 14 هستم.اما الان بیشتر دعا  میکنم سالم باشه و دیگه به جنسیت کمتر فکر میکنم،ماه بعد میرم سونوی تعیین جنسیت،واسم دعاکنید اول سالم باشه و بعد...پسر   

آدم خوبــــــــــی باش ولی وقتت رو برای اثباتش به دیگران تلف نکن .... !


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلام بچه ها منم ۲۴سالمه حدودا  دو سال میشه ک عروسی کردم  به طور کاملا ناخواسته باردار شدم ...

سلام میدونم این تاپیک مال یه سال پیشه ولی من پسرمو۱۶سالگی دنیااوردم الانم ۲۳سالمه بچه دوممو باردارم خوشحال باش 

به نظرم بخاطر تغییرات هرمونیه که باعث میشه ادم بهم بریزه.یه سریام هستن که بچه داری، اونم بلافاصله بعد ازدواج رو یه امر طبیعی میدونن و نمیشه متقاعدشون کرد که این بچه دار شدن هم احتیاج به زمان و موقعیت خاص خودش است.و حداقل صبر کنید چند سال بعد ازدواج  ببین همسرتون همونی که میخواستی بود یا میتونید همو درک کنید بعد یه موجود دیگه بسازید .و همین طوری به تعداد بچه های طلاق اضافه نکنید .بعد یه برنامه ریزی کنید برای بچه و اینده ای که در انتظارش هست.این یه مورده که روانشناسا تاکید دارن که بچه رو بعد ۵ سال زندگی بدنیا بیارین..یه مورد دیگه که دیگه کار از کار گذشته و باردار شدی که باز خودت خواستی ناخواسته که فقط مریم مقدس بود و بچه دار شد.حالا که بچه دار شدی بهتره باهاش کنار بیای و به اینده اش و به اتفاقای خوبش و اینکه اختلاف سنی مادر با بچه کمه و مادر میتونه دوست خوبی برای بچه اش باشه و درکش کنه فکر کنی.و این یه نکته مثبت برای مادری که به قول خودش ناخواسته بوده.من هم باردارم و فکر میکردم ادمها برای بچه دار شدن باید خیلی تلاش کنن چون اکثرا دوروبریام میگفتن که حداقل ۶ ماه باید تلاش کنی و باخودم میگفتم الان تلاش کنم خوب ۶ ماه دیگه خیلی خوبه اون موقع مثلا.ولی برخلاف میلم همون روز بچه دار شدم و خیلی برام گرون تموم شد.منم مثل خیلی ها افسرده شدم و گفتم برای من زود بود که یه بچه ای بیادو بهم بگه مامان و من هنوز نمیخوام به این مرحله برسم و پشیمون شدم در صورتی که ۷ ساله ازدواج کردم ولی حس بدی داشتم و بعضی وقتها فکر میکنم که من هنوز خوشی های دوران متاهلی رو انجام ندادم ولی رفته رفته که میگذره حسم برمیگرده انگار تغییری که ازش میترسم اونقدرام ترسناک نیست و ممکنه کلا زندگی یه جور دیگه و خوش طعم ترش کنه.پس به اتفاقای زندگی باید از دید بهتری دید.حالا این صحبتها برای کسایی که فقط ناراحتن و شرایط بچه داری و حوصله نگه داری رو کم و بیش دارن...

2731
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز