افسردگی بعد کورتاژ دلم خیلی گرفته

مهسای عزیز ..من 19 تیر کورتاژ شدم. و داغون داغونم. اینم تجربه سقط من از وب خودمه چِِِِِِِِِـــــــــــــــــــــرا رفتــــــــــی؟...چـــــــــــــــرا من بی قــــــــــــــرارم؟ پلکهام سنگینی میکنه و با اینکه خوابم نمیاد ولی دلم میخواد چشمامو ببندم و دیگه بیدار نشمری، صدای بی وقفه پیرمرد که تو تخت بغلی من مدام تکرار میکنه" خانم دکتر مثانه ام ترکید" نمیذاره بخوابم. با این حال من چشامو بستم و از سرما میلرزم. همیشه تو ریکاوری اینطوری ام همیشه سردمه. خانم مسول ریکاوری که حتما پرونده مو خونده میاد بالای سرم و میگه خوبی؟ میگم آره (در واقع حال جسمیم خوبه ولی از درون دارم آتیش میگیرم) میگه 5 بار آی وی اف شدی؟!!!!!!!!!!!؟ میگم آره (اصلا حال و حوصله صحبت در مورد درمان و گذشته مو ندارم ولی نمیدونم چطور حالیش کنم که ولم کن نمک رو زخمام نپاش بذار بخوابم) میگه زن داداش منم 5 بار آی وی اف کرده. وقتی اینو میشنوم کمی مشتاقتر میشم. چون انگار کسی هست که شاید درکم کنه. و بدونه وقتی این همه ایم عمل و تکرار میکنی چه زجر آوره. میگه عاشق بچه های منه..وقتی دخترم مهسا و بغل میکنه و قربون صدقه اش میره دلم براش خیلی میسوزه و من نهایتا تصمیم گرفتم براش کاری کنم و با اینکه شاغلم ولی میخوام این بار بچه شونو به رحم من انتقال بدن. (اشکهایی که از همون لحظه که تو اتاق عمل خانم دکتر گفت تموم شد خودشونو تو چشمام پنهون کرده بودن ازگونه هام سر میخورن پایین) میگه برام خیلی سخت میشه ، مخصوصا که میخوایم پنهونم کنیم و شاغلم هستم و خودم دو بچه دارم ولی باید براشون کاری کنم. صدام میزنن و میان منو ببرن بخش خانمه برام دعا میکنه و میگه خدا بزرگه انشاالله این بار خودش بدون درمان بهت نی نی میده. دوباره میبرنم بخش زایمان... دیروز عصر که شوهرم و خوارم منو اوردن اینجا و رفتن ...نمیدونستم قرار چه شبی پیش رو داشته باشم. نمیدونستم که قرار ه هم اتاقی یه خانم که داره بچه اولشو دنیا میاره باشم. و قراره شب با هم درد بکشیم ولی درد کشیدن اون بهش نوید اومدن ثمره عشقشو میداد اما..درد کشیدنای شدیدتر من و جیغ زدم خدمات سرم برام از رفتن پاره تنم خبر میدادف مثل خوندن بوف کور... اون شب بعد از اینکه پرستار شیاف و برام زد که دهانه رحمم باز بشه برای کورتاژ فردا صبح، دو ساعت بعدش دردام شروع شد یعنی از 9 شب 18 مرداد 93. پرستار گفت اگه خونریزیت شدید شد بهم بگو. ساعت 2 بود که دردام به اوج خودش رسید و با صدای جیغهای بلندم پرستار اومد و کمکم کرد که رحم تخلیه بشه. جوجه کوچولوی بدون قلب من نمیخواست از مامانش جدا بشه. چون خوب میدونست یه ماه و خورده ای بود که مامانش باهاش انس گرفته بود و براش قصه میخوند. براش از خوشحالی باورنکردنی میگفت از 4 بار تکرار آزمایش بتا تا مامان و بابا باورشون بشه که واقعا هدیه آسمونیشون اومده پیششون. غافل از اینکه که این هدیه به زودی دوباهر آسمونی میشه و تنهاشون میذاره. یک تیر (روز تولد باباشون) نی نی های من اومدن توی دلم. و استراحت من شروع شد. البته استراحت نسبی چون این بار اصلا امید نداشتم و کاملا بی تفاوت بودم نسبت به نتیجه درمان. 4 روز اول الناز دوستم میومد پیشم که تنها نباشم و یادم بره که اصلا ای وی اف کردم. روز یازدهم بود که گفتم حالا یه بی بی چک بذارم. بی بی و گذاشتم ولی سفید بود منم همونجا بغل روشویی ولش کردم و رفتم یه دوش کختصر گرفتم که ده دقیقه طول کشید و برگشتم بی بی چک و دیدم که خط دومش ظاهر شده ولی کمرنگه. از ذوقم نمیدونستم اصلا چکار کنم برای اولین بار تو زندگیم همچین چیزی میدیدم و نمیتونستم باور کنم. اومدم دو ساعت کامل رو مبل نشستم و تکون نخوردم. بعد دو ساعت به همسرم اس دادم ولی اون اصلا جوابمم نداد که خیلی هم تو ذوقم خورد. روز بعدش دوباره بی بی زدم باز خط دومش ظاهر شد. و بعد از ظهرش که میشد 13 تیر رفتیم آزمایش. و و تیتر بتام 101 بود. خوشحال بودیم و از خوشحالی نمتونستیم باور کنیم و من میگفتم مگه میشه اصلا ؟؟؟؟؟ 2 روز بعد باز بتا و تکرار کردم و بتا شده بود 213..و با برگه ازمایش رفتم کلینیک. اونام خوشحال شدن و گفتن دو هفته دیگه بیا برای دیدن قلب. بازم انتظار.. ولی من به عشق نی نی که تو دلم داشت رشد میکرد خوشحال بود. ولی خدا نخواست و زود اونو ازم گرفت و منو با یه دنیا غصه تنها گذاشت. و نه تنها دو هفته بعدش بلکه چهار هفته بعدش هم قلبی دیده نشد. ولی هفته اخر یه پیشرفتایی داشت جنینم. و قطب جنینی تشکیل شده بود. ولی دکترا و دشتگاها برام مهر تایید نبودنش و زدن که کاش میمردم و به حرف اونا بچه مو نمینداختم.

مهسا جون نیستی؟

سلام کسی اینجا نمیاد؟ من چهار روز پیش کورتاژ کردم ، بارداری اولم بود جنین هشت هفته رشدش متوقف شده بود، یک هفته کارم گریه بود تا رفتم بیمارستان و کورتاژ، خیلی سوالا ازخودم پرسیدم و دلیلشون نفهمیدم، فقط با جمله حکمت و خواست خدا بوده اروم میشم، خدایا شکرت اگه به خیر و صلاحم بوده!

کسانی که کورتاز کردن بعدش انتی بیوتیک خوردین یا نه؟ چه مراقبت هایی الان من باید انجام بدم؟

رومینا جان بله انتی بیوتیک میدن بعد کورت کشیدن.

من سفکسیم خوردم البته من لاپرا و کورتاژ داشتم۰ خودم اعصابم بهم ریخته بود بدتررررر شدم عینه سگ به بچه هام میپرم۰من احمقم با شوهرمم بحثم شد بش گفتم باید ۱ هفته مرخصی میگزفتی دوست داشتم پیشم باشه و بهم برسه۰خودم بلند میشم جیگر سیخ میزدم۰آب میوه میگزفتم گردو میشکوندم هههههههههه

عزیزم منم پارسال این موقع حال تو رو داشتم ده هفته بود و قلبم داشت. وقتی رفت انگار قلبم رو با خودش برده بود اما بعد چهار ماه دو قلو باردار شدم و الان کنارمن. دو ماهشونه خدا یکی رو گرفت جاش دو تا بهم داد. سخته اما قوی باش........

ساراامید بارداری اولت بود؟

مهلت ختم قرآن هدیه به امام حسین و پدر بزرگوارشون امام حسن تا 5 آبان ماه تمدید شد . دوستای خوبم ماه محرم را با هدیه قرآن به امام حسین آغاز کنین . http://ninisite.com/discussion/thread.asp?threadid=716982&postID=39088983

سلام بچه ها منم 2آبان کورتاژداشتم هفته11بارداری بودم.خیلی ناراحت و افسردم.نگران بارداری بعدیم هستم دلم گرفته.

سلام.عزیزم شما بچه دار شدین؟