بیاید از رازهاتون بگید

مجردی یا متاهل؟ 

ببخشید دوستان با عرض معذرت من هفت سالم بود بسیار شدید اسهال داشتم بعد فاصله ی کلاس تا توالت حدود 400  500 متر بود بعد اجازه گرفتم برم با سرعت داشتم میدویم با اون دل پیچه خراب یهو چند قدم مونده به توالت دیگه نشد و... 

دیگه مجبوری برگشتم سر کلاس با اون اوضاع داغونم با حالی خراب و یه عالمه خجالت بعد تو کلاس بو بد پیچیده بود یکی از همکلاسی هام سابقه ی خراب داشت متاسفانه به جای من بیگناه بیرونش کردن. پنج دقیقه بعد زنگ خونه خورد. از همینجا ارزو میکنم حلالم کنی سمیرا جان. بعد خواهرم هم همون مدرسه کلاس پنجم بود براش گفتم چی شده با گریه دلداریم داد که بریم خونه و غصه نخورم. بعد رفتیم خونه مامان بابام هر دو شاغل بودن شانس بد منم خواهرم کلید خونه رو از یاد برده بود بعد ما هم دم در منتظر وایسادیم تا بابام بیاد یهو همسایمون دیدمون و به زور بردمون تو خونشو تا به بابام زنگ بزنه زودتر بیاد ما هم تو کوچه نمونیم بعد دو تا خواهرای همسایه جلو ما نشسته بددن من بچگیام خیلی بامزه بودم از اونایی که همه میخواستن یا عکسمو بگیرن یا کپمو بکشن بعد این دو تا خواهرم به خمین خاطر میخواستن مثلا سر به سر من بزارن و بخندن. بعد چند دقیقه مدام اونیکی به اونیکی میگفت خیلی بیشعوری که ببخشیدا بو کردی اونم میگفت نه تو بودی بعد کار به دعوا کشید منم هم یه حالت بین گریه و خنده بودم خواهرمم مدام میخندید. دیگه نگم براتون از اوضاع بد اون لحظات هیچکی شک به ما نمی کرد اخه اون موقع فکر میکردن ما خیلی خیلی با ادبیم و این کارا ازمون محاله. 

خراصه بعد نیم ساعت بابام اومد و با گریه رفتم خونه حموم. 🤐

یه بار دیگه رفتم دم یه مغازه که تخم مرغ بگیرم پنج سالم بود خانومه مغازه دار تو گاراژ خونشون مغازه زده بود بعد مغازشون سر کوچمون بود. یهو تو مغازه دسشوییم گرفت به خانومه گفتم ببخشید میتونم برم دسشویی بدجنس گفت نداریم در حالی که مگه میشه تو خونه ی کسی دسشویی نباشه بعد منم.... 

با گریه رفتم خونه اون موقع حس شکست بسیار بدی داشتم. 😁