2752
2734
عنوان

دارم از غصه ديونه ميشم😭

| مشاهده متن کامل بحث + 1071 بازدید | 37 پست
خيلي ناز و مؤدب بود مادرش هم تو هواپيما بوده پدر و مادر هر دو پزشك بودند

وااقعا فاجعه تلخی هست آره عکسشون رو دیدم بیچاره خانواده هاشون خدا بهشون صبر بده همچنین شما 🙏


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وااقعا فاجعه تلخی هست آره عکسشون رو دیدم بیچاره خانواده هاشون خدا بهشون صبر بده همچنین شما 🙏

خيلي سخته😰😰😰

خدایا من را ببخش که درهائی را کوبیدم که خانه تو نبود.

مي گن قرار نبوده تو اين پرواز باشه بعد از حمله موشكي پدرش تماس گرفته كه سريع برگرديد 😭از ترس اينكه جنگ نشه ولي غافل...

خدایا من را ببخش که درهائی را کوبیدم که خانه تو نبود.
2731

پدرش الان داشت تو تلوزيون صحبت مي كرد مي گفت امروز زنگ زدم مدرسه گفتم دخترم براي هميشه غايب هست(اينجا هر روزي كه بچهنيره مدرسه بايد همون روز پدر و مادر زنگ بزنن مدرسه و گرنه به پليس خبر ميدن)

    

خدایا من را ببخش که درهائی را کوبیدم که خانه تو نبود.

وااااای چقدر عم انگیز....ما مردم ایران انگار روی خوشی نمیبینیم همش غم و غصه هموطن هامون که طلف میشن ....یا تو پرواز ها یا ازدهام جمعیت و.....خدا صبر بده واقعا به خانواده هاشون .وخدا نگاهی کنه به ما مردم تا دیگه این بلاها پیش نیاد ان شاالله

برای سلامتی خانوادم و نی نی تو دلیم صلوات بفرستید.اجرتون باآقا امام رضا

اين رو پدرش پست كرده بود ديشب از تو فرودگاه در حال برگشت به ايران:

در صفِ بازرسیّ فرودگاه همدیگر را دیدیم هادی. تو زار می‌زدی هادی. آن‌قدر حواست پرت بود که چهار بطری آب‌معدنی همراهت بود. من گفتم پسرت؟ تو گفتی زنم و پسرم. من گفتم زنم و دخترم. پسر تو نُه ساله دختر من نُه ساله. آن‌طرف گیت همدیگر را بغل کردیم و زار زدیم هادی. زار زدیم هادی. من گفتم ما داغیم هادی حالی‌مان نیست تو گفتی داغیم حالی‌مان نیست. من گفتم هادی ما داریم کجا می‌‌ریم؟ داریم می‌ریم بچه‌هامان را بذاریم توی خاک هادی؟ گریه کردیم هادی. مدرسه‌ی ری‌را به بچه‌ها نامه داده که با این اندوه کنار بیایند. چرا به من کسی نامه نمی‌دهد هادی؟ مدرسه‌ی پسر تو چه هادی؟ تو با پرواز دیگری بودی. گفتم اسم پسرت چه بود هادی؟ گفتی رامتین. گفتم دختر من ری‌را بود هادی. تو مرا می‌فهمی هادی. فقط تو هستی که عمق این اندوه را می‌فهمی هادی. تویی که این سوراخ سوراخِ چاک چاک را می‌فهمی هادی. بیا با هم زار بزنیم پسر. بیا پسر. ما داریم می‌ریم پیش‌شون پسر. بیا با هم زار بزنیم.

خدایا من را ببخش که درهائی را کوبیدم که خانه تو نبود.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز