سلام من یه نفرو خیلی دوست دارم میدونم دوست داشتنم غیر عادیه چون تاحالا یه بار هم ندیدمش ولی نمیدونم چه حکمتیه که نمیتونم از فکرش بیام بیرون هی میگم خدایا هرچی صلاحته ولی باز میرم تو فکرش میرم چنلش چک میکنم اینستایی که یک ساله پست نزاشته چک میکنم تقصیر خودمه چرا من باید صبح تا شب خونه باشم چرا نباید دختری مثل من که میتونه بره بیرون میتونه سرخودشو با دوستاش گرم کنه نشسته خونه کاش رفیق باز بودم کاش بیشتر تو اجتماع میرفتم اونوقت صدسال عاشق این نمیشدم چرا دخترای بد همیشه طرفدار دارن من به قران خوشکلم نمیخوام تعریف کنم ولی عیبی جز نجابتم نداشتم که منو نخواست دوساله میگذره نمیتونم از فکرش بیام بیرون جقدر خودمو کوجیک کردم هی رفتم پیویش گفتم دوست دارم نمیتونم فراموشت کنم ولی اون هربار منو رد کرد چرااا چون دوریم چون من میخوام رابطمون پاک بمونه..خب الان تکلیف من چیه چرا اولش باهام خوب بود اون پسر خوبیه میدونم از رفتارش اینو احساس کردم ناراحتم خیلی یه فکری کنین بگین چیکارکنم برم به دوستش بگم؟اون وقت بیشتر کوچیک میشم اصلا اینقدر ناراحتم از دست خودم که چرا نباید منو بخواد بعد میره دست میزاره روی دختری که دوزار نمی ارزه خندم میگیره بخدا عکس دوست دختراشو میبینم توروخدا بگید جیکارکنم من میخوام بهش برسم من دوسش دارم