هیچی مادرم گفت تولدت ژله درست میکنیم نمیدونم کیک درست کردم یا ن
من گفتم خودم درست میکنم من اون موقع کیک و شیرینی درست میرکردم دوست داشتم
خلاصه گفتم توی این قالبای قشنگ درست میکنم هیچی درست کردم گذاشتم تو یخچال حالا وقت در اوردن از قالب بود میخواستم در بیارم چسبیده بود گفتم از مامانم کمک بگیرم کمک کردنشم خو.....
هیچی با چاقو میزد بغلاش من گفتم خراب میشه فلان میشه اگر ن خو خودمم میدونستم اینکارو کنم هیچی در اوردش تکه تکه بود خیلی ناراحت شدم دلم میخواس سالم باشه منم بچه بودم دیگه اشکم در اومد گفتم نه نباید اینطوری میشد چرا اینطور کردی فلان کردی واقعا هم حق داشتم خب ژله ها تکه تکه شده بودن کیکم فک میکنم نداشتم دلمو بسته بودم بع ژله ها که اونم خراب شدم گریه کنان زدم تو اتاق و حبس کردم خودمو گریه کردم مادرم گفت برو بابا خو ژلس میخوری تو اینجوری تو فلانی بهمانی