رفته بود مأموریت قرار بود یکماه دیگه بیاد.یدفعه زنگ زد گفت یک ساعت دیگه خونه ام آماده شو بریم بیرون.کلی تعجب کردم ولی نپرسیدم کجا میریم پیش خودم گفتم لابد میبرتم مرکز خریدی رستورانی چیزی.
شب بود ساعت ۱۱ بارون هم میومد آقا منو برداشت برد خارج از شهر هوا طوفانی بود از ماشین پیاده کرد برد منو گذاشت زیر یه درخت بید. تو راه همش پاهاشو چک میکردم ببینم ب جا پا سم نداره🤣 بعد گفت همینجا زیر درخته بشین من میرم الان میام.وقتی تو اون ظلمات شب تو هوای طوفانی زیر درخت منو ول کرد قطع یقین گفتم دیگه جن بود🥲بعد چن دقیقه دیدم رفته ماشین رو که پایین جاده پارک کرده بود بیاره زیر درخت.
خلاصه که عجیب غریب بود پشمام ریخت.