من با دخترم وقعی که چهارسالش بود رفتم حموم موقع بیرون اومدن صندلی که سنگین بودو اومدم بزار سر جاش افتاد رو پام چشمام سیاهی رفت فقط تونستم بیفتم رو تخت فک کن دخترم لخت ترسیده بود چون جیغ زده بودم از درد ولی شانس اوردم شوهرم واسه ناهار همونموقع رسید پامو اتل بستم
خاطره یعنی گذشته ها نگذشته...........