ب ترتیب بخونین ب نظرم،،خیلی قشنگ وزیبا ن اخه،،گلچین کردم ازبین رمان ها وخودم اینارو خیلی دوست داشتم
میشه برای خونه دارشدن م توهمین امسال دعاکنین!!میشه دعاکنین ماهم تاقبل از ماه محرم امسالی خونه داشته باشیم!!خدایا مشکل همه رو حل کن وامید بنده هات و ناامیدنکن الهی آمین،،خدایاهرکس این امضام و میبینه وبرام دعامیکنه ب خدایی ت قسم ب حاجت هاشون برسون یاارحم الراحمین❤ خدایاشکرت،،خدایاصدهزارمرتبه شکرت،،چ خوب خدایی هستی و چ بد بنده ای هستم برات😭😭خدایا نمی گویم دستم و بگیرسالهاست که گرفته ای مبادا دستم را رها کنی،،وقتی دستان تو دردستانم باشد هیچ دستی مرا دست کم نمی گیرد عاشقتم تنهامعبودمن❤
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
رمان اسمانی ها و یک تبسم برای قلب م و غروب ارزوها براساس واقعیت ه*
میشه برای خونه دارشدن م توهمین امسال دعاکنین!!میشه دعاکنین ماهم تاقبل از ماه محرم امسالی خونه داشته باشیم!!خدایا مشکل همه رو حل کن وامید بنده هات و ناامیدنکن الهی آمین،،خدایاهرکس این امضام و میبینه وبرام دعامیکنه ب خدایی ت قسم ب حاجت هاشون برسون یاارحم الراحمین❤ خدایاشکرت،،خدایاصدهزارمرتبه شکرت،،چ خوب خدایی هستی و چ بد بنده ای هستم برات😭😭خدایا نمی گویم دستم و بگیرسالهاست که گرفته ای مبادا دستم را رها کنی،،وقتی دستان تو دردستانم باشد هیچ دستی مرا دست کم نمی گیرد عاشقتم تنهامعبودمن❤
"انزوا را به وابستگی ترجیح میدهم. وقتی وابستگی از بین رود، انسان وارسته می شود""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق..." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..."
"انزوا را به وابستگی ترجیح میدهم. وقتی وابستگی از بین رود، انسان وارسته می شود""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق..." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..."