دلم میخواد مستقل باشم براخودمون زندگی کنیم خسته شدم چه روحی چه جسمی بایه مشت ادم خنگ افتادم تویه خونه باید مداوم فیلم بازی کنم وخودم نباشم که بفرض خانواده شوهر اِل نشن بِل نشن دلم خیلی پره
از این مادر شوهرا منم از مادر شوهرم دلم خونه
البته مادر شوهر خوب هم داریم ولی ما که از مادرشوهر شانس نیاوردیم
رومینا مادرشوهر هرچقدرم خوب باشه مادرشوهره..یه جاهایی نیششو میزنه
میدونین من واقعا این چیزاش دیگه برام مهم نیست پوستم کلفت شده دلم میخواد زیر منتشون نباشیم که نخوام هر روز احمقی های مادرشوهرمو تحمل کنم
دلم یه شونه میخواد که زارزار گریه کنم
بجز حرف خودشون هیچ حرف دیگه ای رو قبول ندارن ،فقط اینا درست میگن
مامان کوچولو بچه نداری؟
نه تیک تاک یبار گذاشتیم و باردارشدم که سقط شد یه اتفاقی امروز ظهر افتاد که بعدازاون اتفاق اصلا دلم نمیخواد تازمانی که خونه دارنشدیم بچه داربشم ازیطرفم میگم نکنه نذاریمو بعد بچه دارنشم
بچه هارفتین؟
اره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
