راستش بعداز قضیه دزدی از خونمون که به یکی از همسایه ها مشکوک شدم و هیچی به کسی نگفتم..یکی دیگه از همسایه ها هی فوضولی کرداما من اسمی ازش نیاوردم ..هی خبر بُرد اورد...تا دیروز اومدم اشغال بزارم جلو در دیدم .تو راهرو هی دارن از من می گن که دزد خودشه .هیچی غلطی نمی تونه بکنه ..شوهرش بی غیرته...هزار تا مزخرفات دیگه ///سرتونو در نیارم منم لباس پوشویدم رفتم پایین با اون خانومی که هی خبر می برد می اورد گفتم مگه از من چیزی شنیدی ..دنبال چی هستی این وسط اصلا چ ربطی به شما داره ...گفت بیا تو خونمون ..گفتم نه کاری نداریم..که شروع کرد به فحاشی...دویید بالا پله خوابوند زیر گوشم.....منو می گی موندمممممم..اصلا تعادل نداشتت..روانی بوددد
جاییکه میتوانی با سکوت حرف بزنی ، بر پایه های لغزان واژه ها تکیه نکن