2737
2734
عنوان

خاطره زایمان سزارین من....

| مشاهده متن کامل بحث + 25462 بازدید | 72 پست
رویا جون منو بردی به اون روز که دخترم میخواست به دنیا بیاد من هر دومدل واسه عملو تجربه کردم ولی بیحسی خیلی خوبه وترسش کمتره دخترمو اوردن دیدم وبوسش کردم
خدا جونم لطفا همیشه مواظب دخترای گل من و بابایی مهربونشون باش هیچ وقت ما رو از هم جدا نکن امین
سلام همشهری دکتر من هم صغری ربیعی هستش خاطره قشنگی بود انشااله همیشه سلامت باشین
اینجا می تونید سوالات پزشکی خودتون در هر زمینه ای رو در اسرع وقت دریافت کنید http://www.madarclub.com/fa/apply/asali64 ضمناً با ثبت نام تو این سایت می تونید از جایزه های نفیسی که هر ماهه بین اعضا تقسیم می کنند بهره مند بشین!!!

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

عسل جون بارداری؟؟؟؟
الهی!نه من آنم که زفیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی! در اگر باز نگردد نروم باز به جایی... پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی! کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی...
37 هفتم تمام شده بود. ماههای آخر ورم خیلی زیادی داشتم . شبا هم نمیتونستم بخوابم . شب آخر دلم هوس آش رشته کرد و با ذوق یک قابلمه آش خوردم . فردا صبحش ساعت 6 رفتم پیاده روی که اگه زایمانم نزدیکه دهانه رحمم راحت باز بشه تو مسیر با پسرم صحبت میکردم و قربون صدقه اش میرفتم . ساعت 7 برگشتم و شوشو رو راهی محل کارش کردم . و تخت گرفتم خوابیدم. ظهر با یه حال غریبی از خواب بیدار شدم . رفتم خودمو وزن گردم 3 کیلو در طی یک هفته اضاف کرده بودم . یه دل سیر نشستم و گریه کردن برا اندامم و تلیت بار گذاشتم . مرتب قرآن میخوندم . یه دردایی اومد سراغم . یه چیزی شبیه پریودی. ولی منظم . شاید هر 20 دقیقه یک مرتبه . منم هیچ شکی نبردم از اینکه ممکنه درد زایمان باشه . مرتب میرفتم دسشویی و دریغ از یک قطره آب یا خون یا ترشح . به زحمت نمازمو خوندم . احساس میکردم سرم داره سنگین میشه. بچه کم تکون میخورد و منم میگفتم مامانی خوشگلم حتما جات تنگه ... یه تلیت زدیم به رگ و درد باز میاومد درست شبیه پریود و قطع میشد که انگاری هرگز دردی نبوده. قران جلوم بود و هنه اش دعا میکردم برای یه زایمان راحت . شوشو از سرکار برگشت و رفت خوابید . بیدارش کردم گفتم دردا به هم نزدیک شده بیا بریم بیمارستان. شوشو هم گفت باید یه دوش بگیره . بعدش گفتم بیا بریم گفت نمیتونم قرار دارم با یکی بیاد اف اف رو درست کنه درد بی امان می اومد. فکر میکردم با این درد اللنه که 6 سانت باز شده باشم . دیگه دردا می اومد و ول نمیکرد. گریه کنان به دختر خالم زنگ زدم گفت سرکوچتونم الان میام پیشت. دختر خالم اومد . و من از شدت رد پاهام حس فلجی داشت . بدون یک ثانیه توقف. زااااار میزدم از شدددددت درد . به زحمت مانتو پوشیدم و خوشحال از اینکه امروز پسرم میاد تو بغلم رفتیم بیمارستان هعیییییی خوب من بی امان گریه میکردم و فریاد میکشیدم. ماما کلی دعوام کرد . یه معاینه کرد و گفت یک فینگر باز شده. وااای وحشتزده پرسیدم یعنی یک فینگر ؟؟؟ فقط جیییغ میکشیدم. ماما شکممو معاینه کرد و گفت خیلی سفت شده . فریاد میزدم سز کنید منوووووو. تو رو خدا .تو رو به فاطمه زهرا . تو رو به مریم مقدس منو سز کنید. ولی کسی اهمیت نمیداد. از شدت درد فلج شده بودم و تند تند میرفتم دسشویی . درد بی امان گرفته بود منو و یک ثانیه قطع نمیشد . دکتر دستگاه ان اس تی رو گذاشت رو شکمم ولی ضربان جنین شنیده نشد . میخواستن سرم به من وصل کنن ولی رگ پیدا نمیکردن. تمام دستمو سوزن سوزن کردن . زودی اومدن سوند بهم وصل کردن گفتن سز میشی . انگار همه دنیا رو بهم داده بودن . از خوشحالی پر در اورده بودم . درد بی امان منو رها نمیکرد و من مرتب سیلی به صورت دخترخالم و شوش میزدم . و موهامو خودمو میکشیدم. دردی شبیییییه مرگ . حس میکردم شکمم الان میشکافه. اذان داشت پخش میشد. منو سریع بردن اتاق عمل. دکتر اومد کنارم. گفت میدونی بچت مرده؟؟؟؟ هنوز از یاداوریش اشک تو چشام جنع میشه . من جیغ میزدم نهههههه. بهم فرصت بدید . گفت سریع بخواب که دیر شده. من از شدت درد و مرگ بچه م داشتم جیغ میزدم. دکتر سریع خودشو به شوشو رسوند و بهش گفت بچه مرده. خانمت هم امیدی بهش نیست. چون خونریزی شدید داخلی داشته . و این دردا درد زایمان طبیعی نیست . درد دکلمان شدیده . منو بیهوش کردن . وقتی به هوش اومدم مثل تو فیلما تو عالم بیهوشی هوشیاری دست دکتر بیهوشی که بهم لبخند میزد رو گرفتم گفتم بچم ... اونم گفت تو هنوز جوونی خیلی جا داری برای بچه دار شدن . و من زاااار زدم . زززززار میزدم و همسری رو میدیدم که سرمو تو بغل گرفته و گریه میکنه . هردو ضجه میزدیم . منو بردن تو اتاق. و من یادم اومد به چند وقت پیش که خواب همین اتاقو دیدم که یه پرستار بچمو تو یه جعبه کفش گذاشته بود و بهم گفت بچت مرد. خیلیا اومدن ملاقات من. اون شب همه به جای گل و شیرینی گریه میکردن. و من تا سه روز اصلا خواب به چشمم نیومد و فقط گریه میکردم. میدونم تند تند و بد نوشتم . ولی اینم خاطره من بود از. زایمان
2731

نمونه برداری از مایع آمنیوسنتز یا مایع دور جنین کرج


09192955748


میثم موسوی راد


کارشناس رادیولوژی


هیستروسونوگرافی و هیستروگرافی یا عکس رنگی رحم یا (HSG) با بی حسی یا بیهوشی ، بدون درد و بدون خونریزی ، با کتتر  مخصوص در کرج ، فردیس ، تهران


سونوهیسترو گرافی  توسط پزشک متخصص خانم.


09123596164  خانم گودرزی کارشناس رادیولوژی مشاوره تخصصی برای هیستروگرافی . داکتوگرافی . هیستروسونوگرافی .


مشاوره تلفنی ، پیامکی و تلگرام


@akserahembidard


https://telegram.me/akserahembidard


h‌ttp://iumsradiology88.blogfa.com

عکس رنگی رحم
2740

دکتر موسوی زاده تو کارشون واقعاً حرفه ای هستند من دخترم تو خطر مرگ بود این در حالی بود که هر جا می رفتم می گفتن 3 هفته دیگه به دنیا بیار ولی بعد از اینکه پیش دکتر موسوی زاده رفتم جون دختر من رو نجات داد و به همه توصیه می کنم تو انتخاب پزشکتون دقت کنید

من پیش دکتر زهرا سیفی زایمان سزارین انجام دادم خیلی خوووب بود هم دکتر خیلی مهربونیه و اینکه من اصل ...


سلام آیدا جون اره خواهر من پیش ایشون زایمان سزارین انجام داد ،احتمالا خودمم میرم پیش ایشون 

سلام

خواهرم جیدا پیش خانم دکتر بهناز عطار شاکری زایمان طبیعی داشته 

هم هزینه اش مناسب بوده و هم هیچ دردی نداشته بعد از زایمان

الان دو روزه زایمان کرده راحت پسرش بغل می کنه

خانم دکتر شاکری بیمارستان دی 

اگر خواستید حتما بهش مراجعه کنید چون کارشون عالی و در ضمن خیلی مهربونه

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mahsa_ch_82  |  11 ساعت پیش
توسط   niهانیتاha  |  10 ساعت پیش