2109
هفته ششم/ با تو پیش طبیب

هفته ششم/ با تو پیش طبیب

1396/03/20 بازدید667

سلام پسرکم

این هفته می‌خواهیم تو را ببریم دکتر. هم برای این که بفهمیم خدای‌نکرده مشکلی نداری. چیزی که بزرگ‌ترها به آن می‌گویند چک آپ. هم برای این که جدیدترها هر روز صبح دقیقه‌ها زور می‌زنی و صورت کوچولویت قرمز می‌شود اما بی‌نتیجه. پوشکت بیشتر وقت‌ها خالی ست. نگران شده‌ایم هر دوتایمان. جست‌وجو که می‌کنیم نوشته‌اند که به خاطر ماهیچه‌های کوچولوی ضعیفت است اما اعتماد نمی‌کنیم. باید یک متخصص هم خیالمان را راحت کند.

بامدادکم

من دوستی دارم که طبیب اطفال است. اطفال یعنی طفل‌ها. یعنی آدم‌هایی هم سن تو. حالا که نگاه می‌کنم می‌بینم چه قدر قشنگ ست واژه طفل و چه قدر می‌آید به نوزاد خردی شبیه به تو. دوستم نمونه کامل یک طبیب اطفال است. بچه‌دوست، باسواد، شوخ‌طبع و باحوصله. بسیار دوست دارم طبیب تو او باشد اما امان از فاصله. مطبش کیلومترها دورتر در شهری دیگریست. شاید بشود به سختی برای این بار اول تو را برد آنجا اما برای بار بعد چه؟ اگر ناگهان تب کنی چه؟ اگر و اگر و اگر و نگرانی‌های پدرانه و مادرانه. اما از او می‌پرسم که نزدیک به خانه ما چه کسی را می‌شناسد. دو نفر را می‌گوید از استادهای خودش. یکی مطبش جا به جا شده و آن یکی هم دور است.

عزیز دلم

ناچار می‌شویم تو را ببریم به نزدیک‌ترین طبیب با نزدیک‌ترین وقت. من یاد گرفته‌ام از روی شماره نظام پزشکی، حدس بزنم که دکتر چندساله است. دم مطب که می‌رویم می‌بینم شماره‌اش دو هزار و خورده ایست. یعنی دوهزارمین طبیب در کشوری که از صد هزار طبیب بیشتر دارد. پیر است بر خلاف دوست جوانم. در مطبش عکسی ست از خودش و هم‌دوره‌ای‌هایش که اولین فارغ‌التحصیلان تخصص اطفال در ایرانند. امیدوار می‌شوم که مثل دکتر قریب که استادش بوده و پزشکی اطفال را به ایران آورده خوش‌اخلاق باشد. درست مثل فیلمی که از دکتر قریب دیده‌ایم. در مطبش جا به جا تذکر نوشته است. نوشته لطفا با موبایل خاموش وارد شوید. نوشته لطفا با ملحفه وارد شوید. مادرت می‌گوید از آن پیرمردهای سخت‌گیر است. یکی دو ساعت معطل می‌شویم. گرسنه می‌شوی. شیر می‌خوری و جایی برای شیر دادن به تو در مطب نیست. بالاخره رخصت ورود به مطب می‌گیریم. می‌پرسد از ما. از من و مادرت. این که چند ساله‌ایم و تحصیلاتمان چیست؟ این که چرا بچه را آورده‌ایم. به سوال من درباره زور زدنت می‌خندد و با متلکی جوابم را می‌دهد. به نگرانی‌هایمان و سوال‌هایمان درباره ختنه‌ات جواب سربالا می‌دهد. منع می‌کند از این که تو را به سفر ببریم در عید. دست آخر هم شماتتمان می‌کند که اطلاعاتتان درباره بچه به عنوان تحصیل‌کرده کم است چون سوال‌هایتان ابتداییست. مادرت می‌گوید جواب سوال‌ها را از جای دیگر گرفته‌ایم اما سوال از متخصص می‌پرسیم چون تحصیل‌کرده‌ایم.

الغرض این که خیالمان را راحت می‌کند که مشکلی نداری و ما هم پشت دستمان را داغ می‌کنیم که دیگر پیشش نرویم. اگر حال ما خوب نباشد حال تو هم خوب نیست و دکتر باید حواسش به حال ما هم باشد.

هفته پنجم/ زندگی سه نفره
هفته چهارم/ امان از آرزوهای پدرانه
هفته سوم/ از روزهای دوری
هفته دوم/ پدر خوب، پدر بد
هفته اول/ تولد در بامداد بارانی

ارسال نظر شما

login captcha

خیلی جالب بود..

چه نامه های قشنگی!!منم یه دفتر دارم که چندساله توش نامه می نویسم برای کودکی که به دنیا نیامده.شاید هیچوقت مادر نشم و این منو بیشتر از هرچیزی ناراحت میکنه...اما خوشحالم،خوشحالم که هستند بامدادهایی که یه روز نامه های سرشار از احساس والدینشون رو خواهند خوند

پربازدیدترین ها