2109
قصه‌های مربی/ معلم‌های ما راست می‌گفتند!

قصه‌های مربی/ معلم‌های ما راست می‌گفتند!

1395/04/01 بازدید3783

نی‌نی سایت: من مربی استعدادیابی هستم و با بچه‌های 3 تا 6 سال کار می‌کنم. بعد از چهار سال تدریس و کار با کودک حس‌های جدیدی را دارم احساس می‌کنم که تا به حال درک نکرده بودم. تجربه‌های جدیدی که نگاه تازه‌ای به من داده است. حالا که تجربه‌ای مشابه تدریس دارم دائم به یاد سال‌های گذشته و معلمان دوران مدرسه‌ام می‌افتم. احساس می‌کنم حالا می‌توانم خیلی بیشتر آنها را درک کنم و حرف‌هایشان برایم ملموس‌تر است.
حرف‌هایی را که سال‌ها قبل از معلمان‌مان می‌شنیدیم اما درک درستی از آن نداشتم، امروز بهتر و بیشتر می‌فهمم. خیلی از اوقات من و شاید اغلب بچه‌های کلاسی که در جایگاه دانش‌آموز بودیم فکر می‌کردیم که معلم‌ها حقیقت را از ما پنهان می‌کنند، احساس می‌کردیم که معلم‌های‌مان با ما صادق نیستند یا در رفتارهای‌شان، سخت‌گیری‌های‌شان، تشویق‌ها و تنبیه‌های‌شان غرض‌ورزی دارند یا عادلانه با ما رفتار نمی‌کنند. 

ما خیلی راحت و غیرمنصفانه آن زمان به قضاوت می‌نشستیم. اما امروز با گذر زمان و تجربه تازه به درک صحبت‌های معلم‌های خودم رسیدم. مخصوصا درک این صحبت که همیشه و به ویژه در هفته معلم و با سیل گل و کادو و سرود و کف زدن ما و بعد از تشکر از همه اینها می‌گفتند: «شما نمره خوب بیارید و خوب درس رو بفهمین! من هدیه و تشکر نمی‌خوام...» یا اینکه می‌گفتند: «با نمره خوب شما خستگی از تن ما به در می‌شه و این از هر هدیه‌ای بهتره...»
من و شاید خیلی از هم دوره‌ای‌های من آن زمان این حرف‌ها را شعارگونه می دیدیم اما حالا که خودم مربی استعدادیابی هستم و با این بچه‌های کوچک کار می‌کنم و در برداشتن اولین قدم‌های آموزشی همراه‌شان هستم می‌فهمم که لذت معلم بودن در چیست! من امسال با تجربه روز معلم به صحبت‌های معلمان‌مان در آن زمان رسیدم و همان را تجربه کردم. وقتی هدیه‌ای از بچه‌ها می‌گرفتم به جای توجه به آن کادو به زمانی فکر می‌کردم که با هم گذراندیم... کار کردنم را با آن کودک در ذهنم مرور می‌کردم و به فکر می‌افتادم که این بچه در عرض کمتر از یک سال چقدر تغییر کرده است! چقدر چیزهای جدید یاد گرفته یا در رفتار و شخصیتش چه تغییرات مثبتی رخ داده است. به شکلی که اصلا نمی‌توان او را با روز اولش مقایسه کرد! آن موقع بود که خستگی این چند ماه کار از تنم به در می‌شد و همان موقع بود که حرف معلم‌های‌مان را با تمام وجودم درک کردم. فهمیدم آن‌ها شعار نمی‌دادند بلکه حقیقت را می‌گفتند و برای یک معلم هیچ هدیه‌ای لذتش به اندازه دیدن موفقیت کودک نیست.
از آن روز من با انرژی و تلاش بیشتری سر کلاس می‌روم و همین مساله باعث شد که انگیزه خاصی برای ادامه کار با کودک پیدا کنم. انگیزه و انرژی دوچندانی که فقط یک معلم می‌داند از کجا سرچشمه می‌گیرد!

فرزانه/ مربی استعدادیابی

ارسال نظر شما

login captcha
سلام فرزانه جان من پریا هستم و به مدت 10 سال به طور تمام وقت مربی مهد کودک و پیش دبستان بودم و حس شما را کاملا درک میکنم مربی مهد بودن یعنی عاشق بودن من از 17 سالگی مربی بودم و این بزرگترین افتخار زندگی منه که آموزگار کودکان بودم عزیزم امیدوارم در کار و زندگیت موفق باشی😘😘

پربازدیدترین ها